روزانه های من و نی نی

نگرانی های مامان نسرین

درسای نازم دیروز رفتم دکتر و جواب آزمو گرفتم مردم و زنده شدم. اخه توکسوپلاسموزم مثبت بود (با دکتری خودم) بعد که رفتم پیش دکتر بهم گفت نگران نباش قبلا داشتی اما الان نداری من هم مدام نگران تو بودم و گریه می کردم  فکر کردم دکتر داره دلداریم میده شب اومدم خونه انقدر نگران بودم که با بابایی دعوامون شد  اخه اون همش می گفت نگران نباش ولی من نمی تونستم تا اینکه تو نی نی سایت تاپیک زدم و همه بهم گفتن هیچ مشکلی نداری حتی یه خانم پزشک گفت اصلا و ابدا مشکلی نیست و من خیالم راحت شد.   راستی یه نگرانی دیگه دکتر به هم گفت قند خونت بالاست اگر تا یک هفته دیگه رژیم گرفتی و خوب نشدی باید انسولین بزنی. ولی درسای عزیزم تو نگران نباش من واسه ...
19 ارديبهشت 1392

زود بیا تو بغلم

نی نی قشنگم چند شبه که خواب می بینم تو بغلمی . دیشب انقدر ناز بودی که از وقتی  از خواب بیدار شدم و دیدم هنوز تو دلمی کلی غصه خوردم. این روزا خیلی دیر می گذره کی می شه صورت ماهتو ببینم دیشب یه پسر خوشگل و شیطون بودی همش از سروکول بابات بالا می رفتی.         دوستت دارمممممممممممم.       راستی امروز سالگرد ازدواج مامان و باباست دقیقاً شد 4 سال. امسال سالگردمون خیلی قشنگتره چون ثمره عشق هفت سالمون الان تو جمع ماست. سالهای پیش از اینکه سالگرد ازدواجمون میاد و تو نیستی کلی ناراحت بودم ولی امسال تو با اومدنت زندگیمون خیلی قشنگ کردی عزیزم. همیشه پیشمون بمون و به زندگیمون شادی ببخش...
9 مرداد 1391

درسای من 16 هفته شد

مامان جونم سلام خیلی خیلی دوست دارم این چند ماهم بگذره تا زود زود ببینمت دیروز رفتم سونوی سلامت جنین همه چیزت خوب بود. دکتر انگشتای کوشولوتو شمرد ستون فقرات و دنده هاتو نشون داد بابایی هم داشت می دید خیلی تکون میخوردی  دکتر گفت صددرصد دختره منم و بابایی خیلی خوشحال شدیم دوستت داریم عزیزم . همیشه سالم و سلامت بمون. دیشب با عمه سارا رفتیم خرید برات یه کفش خوشگل خریدم هر کس می بینه کلی ذوق میکنه خودم که همش بوسش میکنم دوست دارم زودتر پات کنم . می خوام شروع کنم عکس خریدایی که برات می کنم عکساشو بزارم گلم.  ...
7 مرداد 1391

درسا کوچولوی ما

س لام دخمل قشنگم امروز رفتم سونو دکتر بهم گفت احتمال خیلی قوی دختر هستی. نمی  دونی چقدر خوشحال شدم آخه دختر خیلی دوست داشتم. خیلی  ناز بودی دستاتو گذاشته بودی رو چشماتو خوابیده بودی دکتر زد رو  شکمم و تو ترسیدی و یهو دستتو برداشتی. قربونت برم دوست داشتم پیشم بودی و دستای نازتو می بوبیسدم. خیلی شیطونیا مامانی جونم همش تکون می خوردی اومدم به بابایی گفتم کلی خوشحال شد از اول هم قرارمون بود اگر پسر بودی من اسمتو مَهدی بزارم اگر دختر بود باباییت بزاره. اونم گفت درسا . منم قبول کردم امیدوارم از اسمت خوشت بیاد عزیز دلم. راستی همه چیزت نرمال بود دکتر گفت چشماشم تشکیل شده عزیز دلم قراره دو هفته دیگه برم که قطعی بهم  بگه دختر ی...
29 تير 1391

درد دل با آقا امام زمان (عج)

آ قا جونم دو روز بیشتر به نیمه شعبانت نمونده بهترین روز تو سال که خیلی دوستش دارم.  آقا جونم خیلی دوستت دارم. اسمت که می یاد دلم ضعف می ره. نمی دونم کی می یای. امسال که بچه دار شدم (آخه یادته چقدر بهت التماس میکردم که واسطه من پیش خدا بشی تا به من که یه بچه بده) یه مجلس کوچیک که اگر قابلم بدونی برات جشن گرفتم فقط و فقط که بچم سالم به دنیا بیاد. یابن الحسن به داد هممون برس مَهدی جونم هر کس بچه می خواد تو این ماه عزیزت به حق این روزت که همه و همه به خاطرت خوشحالن و هر کس به  نوبه خودش برات یه جشن تولد کوچیک می گیره بهش بده. امام زمان کسی رو تو حسرت نزار.  این جمعه هم شد و نیومدی حکمتشو کی می دونه       ...
29 تير 1391

سرآغاز

سلام عزیز دل مامانی هنوز نمی دونم دخملی یا پسمل (البته همه می گن پسر) من که  برام فرق نمی کنه دوست دارم فقط سالم و صالح باشی عزیزم. از امروز می خوام خاطرات هر روزمونو اینجا برات بنویسم تا تو نازنینم هر وقت بزرگ شدی بخونی و بدونی وقتی تو شکم مامانی بودی چه اتفاقاتی افتاده. عزیزم تو الان تو هفته سیزدهم هستی. فردا می خواستم با بابایی برم که تعیین جنسیتو بهم بگه ولی بابایی کاری براش  پیش اومده نمی تونه بیاد باید خودم برم. از فردا تو دیگه اسم پیدا می کنی.  ...
8 تير 1391
1